Single Alone Aloneboy |
آهنگ جدید و غمناک گریه با صدای شادمهر عقیلی
گریه کن برای این دل ^ که نمیتونه بمونه
وقت رفتنت از یادم نمیره
تو مثله ابر بهار گریه میکردی
ولی من اشکامو قایم کردم
...
و اونارو برای شبهای بی تو بودن
گذاشتم از اون شب به بعد
... من هر شب به یاد تو گریه کردم
ولی تو نفهمیدی که چه راحت
منو تنها گذاشتی...
وقتی منو ساکت میبینی بدون حرفی هست....
بدون دردی هست
بدون که من اگه به حرف بیام همه چیو خراب می کنم حالا میخواد کوه باشه یا آسمون
یا زندگیت...
تا بفهمی با من چه کردی....
یاد خاطره ها آتیشم میزنه
کی میفهمه من چی میکشم؟منی که همیشه لبخند رو لبامه
خدا لعنت کند بر واژه ها حتی خداحافظ !
که یعنی آتشی افتاده در من با خداحافظ !
سکوت افتاده مثل رعشه ای بر استخوانهایم
شبیه موج سرد ساحل دریا خداحافظ
تـــو را دوست میدارم . . .
چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ! ؟
یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!
یـا چطـور شـد که . . .!
چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟!
وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . .
که نمـى کـــــــــنى !!
و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . .
کـه نمـــــى کـــــنم !!!
تـــو را دوست میدارم . . .
چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ! ؟
یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!
یـا چطـور شـد که . . .!
چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟!
وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . .
که نمـى کـــــــــنى !!
و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . .
کـه نمـــــى کـــــنم !!!
دلـتَنگت مي شوم…
چـشمانم را روي هم مي گذارم
بلکه يادت را فراموش کنم…
تـو بگو دلــکم
مگر مي شــود يــک عـمري را فراموش کـرد؟
میدونی وحشتناک ترین چیز توی دنیا چیه؟ این که از یک کابوس وحشتناک از جا بپری و ببینی زندگیت از اون کابوس وحشتناک تره !
درد دارد وقتي،
من عاشقانه هايم را
مينويسم ...
ديگران
ياد عشقشان مي افتند...
اما تو
بي خيالي!!!
سالها میگذرد
از شب تلخ وداع
از همان شب كه تو رفتی
و به چشمان پر از حسرت من
خندیدی
تو نمیدانستی
تو نمی فهمیدی
كه چه رنجی دارد
با دل سوخته ای سر كردن
رفتی و از دل من
روشنایی ها رفت
لیك بعد از ان شب
هر شبم را شمعی
روشنی می بخشید
بر غمم می افزود
جای خالی تو را میدیدم
می كشیدم آهی
از سر حسرت و می خندیدم
به وفای دل تو
و به خوش باوری
این دل بیچاره خود
ناگهان یاد تو می افتادم
باز می لرزیدم
گریه سر می دادم
خواب می دیدم من
كه تو بر میگردی
تا سر انجام شبی سرد و بلند
اشك چشمان سیاهم خشكید
آتش عشق تو
خا كستر شد
یاد تو در دل من
پرپر شد
اندكی بعد گذشت
اینك این من...تنها...
دستهایم سرد است
قدرتم نیست دگر...
تا كه شعری گویم
گر چه تنها هستم
نه به دنبال توام
نه تو را می جویم
حال می فهمم من...
چه عبث بود آن خواب
كاش می دانستم
عشق تو می گذرد
تو چه آسان گفتی
دوستت دارم را
و چه آسان رفتی...
كاش می فهمیدی
وسعت حرفت را
آه...افسوس چه سود
قصه ای بود و نبود...